ریحانه و ششمین دندونش!!! + هفتمی !!!
سلام شکلات مامان!
امروز 20 اسفند در 9 ماه و 20 روزگیت ششمین دندونت هم دراومد و تا حدودی راحت شدی البته زیاد طول نمی کشه که هفتمی هم میاد.
وااااااای چه عذابی کشیدی تا این دندونت دربیاد! یک ماه تمومه که این دندونای جلوییت(لثه بالا) از داخل لثه پیدا بود ولی در نمیومد که امشب یکیش قدم رنجه فرمود و اون یکی رو هم خدا می دونه کی درمیاد.
عکس پنجمین دندونت رو تو پست قبلی اضافه کردم و امشب وقتی دیدم ششمین دندونت هم در اومده نتونستم عکسش رو بگیرم.
این عکسی که گذاشتم زیاد جالب نیست و مال دیروزه و متاسفانه بند دوربین از دستم ول شد و تو عکس افتاد و دیگه نذاشتی عکس بهتری بگیرم و غر زدی و از زیر دستم فرار کردی.
با اینکه جالب نیست ولی خالی از لطفم نیست اگه عکس بهتری گرفتم جایگزین می کنم.
اون دندونی که سمت راست تصویره سومین دندونته که بعد از دندونای پایینی در اومده و سمت چپیه که یه ذره سرش پیداست چهارمین دندونته و ششمی هم که امشب سر باز کرد، همون دندون گنده سمت چپ تصویره که سفیدی زیرش پیداست.
و اما یه کمی هم اندر احوالات این روزهات بگم:
دیروز که جمعه بود من و بابایی یا علی گفتیم و به کمک هم خونه تکونی کردیم و از اونجایی که موقع شستن و تمیز کردن در و پنجره ها، هوای سرد بهت خورد، شب وقتی خوابوندمت دیدم ای دل غافل مماخت گرفته و نمی تونی نفس بکشی و موقع شیر خوردن کلی غر می زدی فهمیدم که سرما خوردی امروز بردیمت دکتر و برات دارو نوشتن تا ایشاا... زودی خوب بشی.
وقتی در مورد وزنت توضیحات لازم رو به آقای دکتر دادم، ایشون وزنت کردن و با کمال تعجب دیدم 9700 شدی (یعنی 300 گرم اضافه کردی)هورااااااااااااااا
آقای دکتر هم گفتن خیلی عالیه وزنش چشه مگه؟ گفتم آقای دکتر آخه 2 ماه و نیمه که ثابت بود.
بعد از اینکه آقای دکتر در مورد وزن زمان تولدت سوال کرد و من گفتم 3250 بودی، گفتن: "پس معلومه رشد خوبی داشته چون باید پایان یک سالگی وزنش سه برابر زمان تولدش بشه" در حالی که این نازدونه خانوم 3 ماه زودتر ظرفیت رو تکمیل کرده.
بابایی گفت آقای دکتر ممکنه از دندوناش باشه و ایشون هم جواب دادن بله قطعا همینطوره و بعد از یه دوره کوتاه دوباره میفته رو غلطک اصلا نگران نباشین.
بعد از اینکه برگشتیم خونه کلی نانای کردی و با من و بابا بازی کردی و خندیدی.
خوشحالم که سرماخوردگیت شدید نیست و بی حالت نکرده.
راستی مامانی برای عیدت هم کلی لباسای ناز خریدیم که نمی دونم می رسم عکساش رو بذارم یا نه.
دیشب هم عمه منیرینا اومدن خونه مون و چمدانمون رو که چند روز پیش بسته بودم با خودشون بردن آخه قراره آخر هفته با مترو بریم خونه شون و با اونا راهی شهرمون بشیم و تعطیلات عید رو اونجاییم و احتمالا 15 فروردین برمی گردیم.
پی نوشت: این عکس رو امروز در تاریخ 24 اسفند گرفتم و دندون هفتمی هم همونطور که گفته بودم داره درمیاد و گوشه سمت چپش زده بیرون.(فرانک جون ابهاماتت برطرف شد؟)