همه هستی ام، گل بهشتی ام ریحانه جان ،همه هستی ام، گل بهشتی ام ریحانه جان ،، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره
چراغ زندگیم روشناجونچراغ زندگیم روشناجون، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

ریحانه و روشنای زندگی مون

ریحانه و عیدانه

  دخترکم! این آخرین پست سال 1390 هست. سالی که پر از خاطرات زیبا بود. سالی که وجود ظریف و قشنگت را برای اولین بار در آغوش گرفتم و لیاقت مقام مادر بودن نصیبم شد. سالی که رو به اتمامه ناب ترین و قشنگ ترین و باارزش ترین تاریخ رو در خودش ثبت کرده 1390/3/1 روزی که تو در آن روز از فرشته های آسمون جدا شدی و راه گم کردی و قدم های کوچکت را روی دلم گذاشتی و دنیای من و بابایی را تبدیل به بهشتی برین کردی. عشق کوچولوی من! امسال زیباترین سال عمرم را با تو تجربه کردم و سال 1390 در عمق خاطراتم همیشه جاودانه خواهد ماند و چون ستاره ای خواهد درخشید.   نفسم! در اولین روز از سال جدید تو اولین ماه دو رقمی عمرت را به پایان خوا...
25 اسفند 1390

چهارشنبه سوری مبارک

واست آتیش روشن کردم که اخر زمستونه چهار شنبه ی اخر سال قلب من آتیش بارونه غمهاتو آتیش میزنم سرخی آتیش مال تو چشم حسودا کور شه از عشق میون من و تو بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم زردی خاطرات بد را به آتش و سرخی عشق را از آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم. هنگام پریدن از آتش : غم برو شادی بیا ، محنت برو روزی بیا سرخی تو از من ، زردی من از تو ریحانه قشنگم! چهارشنبه سوریت مبارک! این لباس های دست بافت زمستونی رو بابایی برات خریده بود و خوشبختانه بزرگن و ایشاا... سال بعد می پوشی. بابایی برای امشب ا...
24 اسفند 1390

ریحانه اتاقشو می تکانه ؛)

خاله جونا این لباس کارم بید هاااا دارم کمک مامانم می کنم تا اتاقم رو گردگیری کنیم و برای سال نو تمیز ممیز کنیم. بفرمایید ادامه مطلب: مامانی یه هفته پیش همه ی عروسکام رو شست و منو گذاشت وسطشون و عکس گرفت البته یه سری از عروسکام هم تو لباسشوئی در حال شسته شدن بودن.  بابایی منو بغلم کن! خسته شدم از دست این عکاس بازیای مامان!   وای که روز خونه تکونی چه کیفی کردم و چه آتیشی سوزوندم. اینجا دارم با حسرت به مارک خرمالو خان نیگاه می کنم و تو دلم میگم: چی میشد من تو رو می خوردم و مامانم داد نمی زد: ریحـــــــــــــــــــانه اَخِِِِ      چقدر به نظرم آشنا میای من تو رو جایی ندیدم؟؟؟ &...
24 اسفند 1390

ریحانه و ششمین دندونش!!! + هفتمی !!!

سلام شکلات مامان! امروز 20 اسفند در 9 ماه و 20 روزگیت ششمین دندونت هم دراومد و تا حدودی راحت شدی البته زیاد طول نمی کشه که هفتمی هم میاد. وااااااای چه عذابی کشیدی تا این دندونت دربیاد! یک ماه تمومه که این دندونای جلوییت(لثه بالا) از داخل لثه پیدا بود ولی در نمیومد که امشب یکیش قدم رنجه فرمود و اون یکی رو هم خدا می دونه کی درمیاد. عکس پنجمین دندونت رو تو پست قبلی اضافه کردم و امشب وقتی دیدم ششمین دندونت هم در اومده نتونستم عکسش رو بگیرم. این عکسی که گذاشتم زیاد جالب نیست و مال دیروزه و متاسفانه بند دوربین از دستم ول شد و تو عکس افتاد و دیگه نذاشتی عکس بهتری بگیرم و غر زدی و از زیر دستم فرار کردی. با اینکه جالب نیست ولی خالی از لطفم ...
20 اسفند 1390

ریحانه و پنجمین دندونش

ای دخملی ناناشی، ناناشی و آناشی، امروز 17 اسفند در 9 ماه و 17 روزگی پنجمین دندونت هم از سمت راست دندونای پایینیت (راست خودت) جوونه زد راحت و بی دردسر. مبارکت باشه آب نباتم!    اما چی بگم از دندونای وسط بالایی که یک ماهه عذابت میدن و هنوزم در نیومدن. البته سمت راستیه تا یکی دو روز درمیاد چون متورم شده و خیلی ناجور قرمز شده انگار زخمه. اگه عکس گرفتم حتما میذارم هر چند کار سختیه. راستی مامانی پریروز 15 اسفند دوباره بردمت بهداشت و متاسفانه بازم وزنت ثابته و فرقی نکرده دیگه کم کم دارم نگران میشم. آخه تو که غذات شکر خدا خوبه و ویتامین و قطره آهنت رو هم که خوب می خوری پس چرا رشدت ثابته؟؟؟ البته هر چی از شیطو...
17 اسفند 1390
1