سلام فرناز جونم این مطلب واسه یکی از دوستام نوشته شده در مورد یه مسئله خانوادگیه قربونت برم عزیزم من رمزدار داشته باشم که برای دوستای خاص و عزیزم مطلبی داشته باشه مگه میشه به تو رمز ندم؟؟ .......................... قربونت برم دوسی چیزی ننوشته بودی در مورد محرمانه بودنش این بود که گفتم شاید یادت رفته یا وقت نکردی رمز بدی.
سلام فرناز جونم.ماشالله دخترت روز به روز داره خوشگل تر میشه . دیگه یواش یواش باید بیام خواستگاریش راستی ازت خیلی خوشم میاد جدی میگم. خیلی سلیقه و حوصله داری . کاش منم مثل تو بودم . آدم میاد تو وبلاگت روحیش شاد میشه . خوش به حال ریحانه جون که همچین مامانی داره . سلام مریم جون، ممنون از لطفت. ههههههههههه خواستگاری؟؟؟ قربونت برم مریم جونم خوبی از خودته عزیزم
نازنینم ..... حوشگلم ... مبارک باشه .... ایشالله باشم و ببینم مامانت از 2222روزگست داره مینویسه..هههههههههه راستی خاله جون رمز منو یادت رفته بذاری یا نمیخوای بذاری ؟ دلم آب شد قبلی رو هم نخوندم مرسی خاله فاطمه جون، رمزمون همون قبلیه، آخه ما رمز دار بکنیم و نخوایم به شما رمز بدیم چه حرفیه خاله جون
سلام وبلاگتون رو اتفاقی دیدم دخترتون خیلی نازه و دوست داشتنی . راستی شما رمز رو به چه کسانی می دیین؟ ممنون که به وبلاگمون اومدین. رمز رو فقط به هم لینکامون میدم.
سلام عزیزم ممنون که به من سرزدید چه دخمل نازی لینک شدید به جمع دوستای مهراد خوش اومدید سلام ممنون از اینکه لینکمون کردین منم شما رو در قسمت وبلاگ های روزانه لینک کردم.
ریحانه جون قربونت برم خاله 222 روزگیت مبارک عزیزم خوش به حالت با این مامان با سلیقه ای که داری بوووووووووووووووس خدا نکنه خاله جونم، ممنونم از شما لطف دارین به مامان ریحانه
سلام ماشالا چه بزرگ شده ریحانه خانم 222 روزگی و اولین مرواریدت مبارک عزیزم رنگ چشماش به باباش رفته یا به مامانش؟ اسپند یادتون نره سلام مامان ریحاناجون، ممنون بابت تبریکاتون رنگ چشای دخملی محصول مشترکه هههههههه مامانی چشای قهوه ای تیره داره و بابایی چشاش آبیه روشنه پس در نتیجه چشای دخملی هم شده طوسی که البته بین طوسی و عسلی تغییر می کنی و هر روز یه رنگه چشاش آخرش چه رنگی می خواد تثبیت بشه خدا می دونه
اصلا" یه کاری می کنم فرناز جونم، با اینکه تابحال نتونستم این کار رو بکنم و خیلی ازش بدم میاد اما هر وقت خوندمو خیلی عجله داشتم فقط یه رد از خودم میزارم تا بدونی و نگرانم هم نشی، باش؟ آخه اگه بخوام حتی یه کامنت کوچولو هم بزارم و شروع به نوشتن کنم دیگه دلم نمیاد همه ی حسم رو نگم و باز طولانیش می کنم، بنابراین همیشه کلا" بی خیال میشم و منتظر یه فرصت خوب می شینم، اما انگار بهتره از این حساسیت دست بردارمو اینکار رو بکنم بابا چی کار کردی فهیمه جون منم دوستت دارم. همین که می دونم می خونی برام کافیه باور کن. چون می درکمت شدید