سالروز آخرین روز یکی بودن
دخترک نازم! امروز سالروز آخرین روز یکی بودنمونه.
پارسال در چنین روزی هرگز نمی تونستم تصور کنم که فرداش تو فرشته زیبا، توی آغوشمی.
پارسال در چنین شبی برای آخرین بار بود که با دو قلب در وجودم به خواب رفتم و نمی دونستم که آخرین شبیه که دو روح در یک تنیم.
نمی دونستم که فرداش قلبم و همه وجودم میاد و قدم روی چشمام میذاره...
عزیزجون اومده بود تهران و همراه من و بابایی انتظار اومدنت رو می کشید.
یادش به خیر چقدر زود گذشت ...
نحانای مامان ! امروز آخرین روز اولین سال زندگیت بود نازنینم.
الهی سال های سال زنده و پاینده باشی و برای همیشه ها به روی من و بابایی بخندی و هرگز غمت رو نبینیم.
عکس همین امروزه که داشتی با اردکت بازی می کردی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی