4 ماهگی ریحانه جون
سلام ریحانه جان, ای عشق جاویدان
٤ ماهگیت مبارک نفسم
اول مهر ٤ ماه از زندگیت رو پشت سر گذاشتی
و وارد پنجمین ماه شدی.
پی نوشت١:ریحانه نازم در 133 روزگی(4 ماه و 9 روزگی) رسما غلت زدی و دیگه دستت زیرت نمی مونه و انقدر خودت لذت می بری که بارها تکرار می کنی و من و بابایی رو غرق لذت می کنی.
نازدونه ام ببخش دیر آپ می کنم آخه جمعه که ماهگردت بود رفتیم خونه عمه منیر و شب رو هم موندیم.
شنبه بعد از ظهر برگشتیم و شبش هم اینترنتمون مشکل داشت.
یکشنبه هم واکسن چهار ماهگیت رو زدیم .
ساعت یک و نیم بامداد دوشنبه اومدم تا برات پست بذارم از هر دری برات نوشتم و ماجرای واکسن زدنت رو کامل توضیح دادم آممممما.... وقتی دکمه ارسال مطلب جدید رو زدم همه چی پرید و با بک کردن هم برنگشت خیلی حرص خوردم خییییییلی...
دیگه ادامه ندادم و کامپیوتر رو بستم و رفتم خسبیدم
تمام روز رو دنبال فرصتی بودم تا دوباره بیام و برات بنویسم.
باورم نمیشه چقدر زود بزرگ شدی و چقدر دلم برای نوزادیت تنگ شده جوجوی مامان.
خیلی وقته می خوام درباره روزهای شیرین باهم بودنمون بنویسم اما یا فرصتی نبوده و یا اینترنتمون مشکل داشته مثل همین دیشب.
شاپرکم! دیروز چون واکسن داشتی بابایی هم همراه ما اومد درمانگاه, آخه موقع واکسن زدن مامانی دلش تاب نمیاره اوف شدنت رو ببینه.
خانم دکتر اول چکاپت رو انجام داد و پرونده ات رو تکمیل کرد بعد واکسنت رو زد.
وزنت ٧ کیلو و ٧٦٠ گرم بود.
قدت ٦٥ سانت بود.
دورسرت هم ٤٢ سانت بود.
خانم دکتر گفت وضعیتت عالیه از خوب هم خوبتره. هووووررررااااااااااا
مامانی خانم دکتر چند بار پرسید: فقط شیر مادر می خوره ؟؟؟
با اینکه تایید کردم ولی ته دلش باورش نشده بود چون غیر مستقیم تاکید کرد: می دونید که تا قبل از ٦ ماهگی نباید بهش کمکی بدید یعنی مجاز نیستید؟
مامانی ته دلم خنده ام گرفته بود از تاکید خانم دکتر فکر می کرد من دارم بهت کمکی میدم
نمی دونست که توپولوی من شیکموست و کارش شیر خوردنه.
وقتی هم که شیر نمی خوری انگشتاتو می خوری. اینم سند معتبر:
قربون تو دختر صبورم برم من که موقع واکسن زدن مثل دفعه قبل(٢ ماهگی) گریه ات لحظه ای بود و زود آروم شدی.
برگشتنی تو بغلم خوابت گرفت.
بعد از یه ساعت بیدار شدی و دوباره تلاش های بی وقفه ات رو برای غلت زدن آغاز کردی و تا می تونستی بازی کردی.
شکر خدا سرحال بودی و تب هم نکردی چون قطره استامینوفنت رو سر ساعت می دادم.
بین خودمون بمونه مامانی هم از حال خوشت سو استفاده کرد و برد توی اتاقت و پروژه عکاسیش رو عملی کرد.