همه هستی ام، گل بهشتی ام ریحانه جان ،همه هستی ام، گل بهشتی ام ریحانه جان ،، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
چراغ زندگیم روشناجونچراغ زندگیم روشناجون، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

ریحانه و روشنای زندگی مون

ریحانه و چهاردهمین ماه تولدش(تیر 91)

1391/5/1 2:58
نویسنده : مامانی
2,007 بازدید
اشتراک گذاری

.

ریحانه مامان امروز اول مرداد 91 چهاردهمین ماه زندگیت رو هم تمام کردی و وارد ماه 15 شدی هوراااااااااااا

.14 ماهگیت مبارک جوجه کوچولوی من.

 

.

- فوق العاده شیطون و خواستنی شدی و توی این چند روزی که شروع کردی به تاتی کردن، پیشرفت چشمگیری داشتی در عرض 6 روز تعداد قدمهات به 18 قدم رسیده. آفرین نبات کوچولوی من..                                                               

فقط خدا می دونه وقتی قدمهای کوچولوت رو برمی داری چه شوقی توی دلم موج می زنه..

خدایا! هزاران بار شکرت که این مرحله از رشد دخترم هم به خیر و سلامتی طی شد.

.

- وقتی رفته بودیم شهرستان 2 تا دندون نیش بالا رو هم درآوردی و خیلی اذیت شدی من نمی دونم چرا هر وقت میریم مسافرت تو یادت میفته که دندون دربیاری.

حالا در 14 ماهگی جمعا 12 تا دندون داری، 8 تا فک بالا و 4 تا فک پایین. بگو ماشاا...

چند روزیه آسیاب های فک پایین هم ورم کردن و همین روزاست که از زیر لثه بزنن بیرون.

- از امروز که 14 ماهه شدی برای اولین بار کار با تراشه های الماس رو - که برای تولدت گرفته بودم- باهات شروع کردم و خیلی عالی بود همون روز اول هم مامان رو یاد گرفتی و هم بابا رو.

پشتکارت برام شگفت انگیز بود چون هر دو کارت رو جلوی چشمت گرفتم و هر کدوم از کلمات رو که می پرسیدم با انگشتت نشون میدادی. کارت مامان رو نشون دادم و گفتم اینجا چی نوشته؟ گفتی: آاااماااان منم انقدر ذوق زده شدم که تا می تونستم چلوندمت.

..

- امشب وقتی بابا نماز می خوند رفتی نشستی روبروش و دستات رو بردی سمت گوشات و گفتی : "آاااااپیس" می گفتم بگو: ا...اکبر، تو باز میگفتی:"آاااااپیس"

- عاشق مزه مهری و تا می بینی یکی نماز می خونه بدو بدو میری تا مهرش رو ورداری و گاز بگیری. اگه ببینی مهر نیست اولین جایی که نگاه می کنی دست نمازخونه.

- گوشی تلفن رو برمیداری و میگی : اَاو

- اگه گوشی هم دم دست نباشه وقتی میگیم الو کن دستت رو میذاری روی گوشت وسرت رو به سمت شونه ات خم می کنی و با آهنگ ظریفی میگی : اَاو

 

- بابا هر وقت می خواد بوسش می کنی اما مامانو نه. تا میگم: مامانو بوس کن فقط یه لبخند ملیح تحویلم میدی و میری.

- با دیدن من یا بابایی از فاصله دور با شوق و ذوق زیاد بای بای می کنی و می خندی.

- تا میگیم: "آفرین" برای خودت دست دسی می کنی و می خندی.

.

- تا میگیم فلانی کو؟ با انگشت اشاره نشونش میدی.

- تا میری بغل کسی انگشت اشاره ات رو می بری سمت دهنش، با خوردنش می خندیدی.

- کافیه یه دستمالی ملافه ای ببینی، برمیداری می کشی روی سرت و باهاش بازی میکنی.

..

- وقتی بابایی میره بیرون دنبالش گریه می کنی و دلت می خواد تو رو هم ببره.کلی باید باهات بازی کنم تا یادت بره..

- چند روز پیش که با خاله جونینا رفته بودیم بیرون، با دیدن کالسکه ات کلی ذوق کردی و وقتی می خواستم جات رو درست کنم فکر کردی می خوام بردارمت و یه جیغ بنفشی کشیدی که هر چی عالم و آدم بود همه برگشتن سمت ما. جل الخالق

.

- خوابیدنت هم این شکلی شده، اکثرا روی شکمت می خوابی و اونروز هم دیدیم تو خواب سجده کردی  به بالشتت، کلی بهت خندیدیم.

.

- عاشق بستنی هستی وقتی تموم میشه قهر می کنی و گریه رامیندازی که بازم بدیم.

.

- وقتی یه چیزی رو از دستت می گیریم چنان جیغ و دادی را میندازی که گوش فلک هم کر میشه. بعدش هم قهر می کنی و خودت رو می کوبی زمین و گریه می کنی.

.

- یه عادت خیلی بدی هم داری که این روزا همش تکرار می کنی و دلم می خواد کله ام رو بکوبم به دیوار اونم دندون قروچه های وحشتناکه آخه چرا ؟؟؟

.

- تا جیش می کنی پوشکت رو می کشی و غر می زنی تا تعویض بکنم.

چند روزه که همش کارم شده تعویض پوشک فکر کنم به خاطر دندونات شکمت زیاد کار می کنه و وقتی می شورمت نیم ساعت نشده دوباره می بینم یه گوشه ای داری سرخ و سفید میشی.

    .

با اینکه بلافاصله می شورمت اما پاهات قرمز شده  خاله ها به نظرتون می تونه از خرما باشه؟ آخه بابای نحانا دو روزه موقع افطار به خانومی خرما میده اونم با ملچ مولوچ فراوان نوش جان می کنه و دوباره درخواست می کنه اما می ترسیم بیشتر بدیم.

ادامه دارد ...

 

ادامه 14 ماهگی:

- روزی که 14 ماهه شدی برای اولین بار انگشتای دستت رو لاک زدم و وقتی از خواب بیدار شدی و دیدی کلی ذوق کردی. مدتها انگشتاتو جلوی چشمات می گرفتی و با تعجب بهشون خیره می شدی بعدشم به من یا بابا نشونش میدادی.

- صدای "هااااا" یا "آااا" رو از ته گلوت درمیاری و مثلا ما رو می ترسونی.( البته یه چند ماهی هست که این کارو انجام میدی اما هر سری یادم می رفت ثبتش کنم.)

- تلویزیون رو روشن می کنی و از دکمه های روش کانال عوض می کنی. کنترل رو ور میداری و سمت تلویزیون می گیری و دکمه هاش رو فشار میدی.

- وقتی کار بد می کنی و من میگم: "وای وای" تو هم لب پایینی ات رو گاز میگیری و سرت رو به چپ و راست تکون میدی. آخه اونوقت من چه طوری جلوی خنده ام رو بگیرم و نچلونمت وروجک؟

.

- عاشق تاب بازی توی پارکی کافیه از روی تاب برداریمت چنان جیغی می کشی که بنفش کمه.

- از وقتی خیلی کوشولو بودی عاشق موتورمونی و تا سوارش میشیم ذوق می کنی.

.

 

- خواب بعد از ظهرت هم که فعلا مستدامه (گوش شیطون کر)

.

- وقتی دستات رو می گیرم تا راه بری با نوای ظریفی میگی: "تااااا" (یعنی تاتی)

.

- وقتی ناز می کنی صدات رو نازک می کنی و میگی: "آااااااچ" یا " یاااااچ" (یعنی نازی)

- وقتی میریم دستشوئی میای پشت در وایمیستی و در می زنی و میگی: اَدَ ، اَدَ

- بعد از هر قاشق غذایی که می خوری میگی: "هممممم" مخصوصا اگه باب میلت باشه.

 

تغذیه نحان جوجو:

 خدا رو شکر از لحاظ تغذیه هیچ مشکلی نداری و اشتهات هم خوبه.

.

-گوشت قرمز رو هم که قبلا دوست نداشتی حالا بهش عادت کردی و می خوری هر چند باید خیلی ریز باشه و زیر دندونت حس نکنی وگرنه درش میاری.

به پیشنهاد دکترت به جای قطره ویتامین شربت سانستول میدم. قطره آهنت رو هم دکتر گفته بود 2 برابرش کنم(به خاطر کم خونی خفیفی که آزمایش نشون داده بود) ولی من همون مقدار قبلی (یه قطره چکان پر) میدم چون عق می زنی و می ترسم همشو بالا بیاری.

- آب هم فراوون نوش جان می کنی. کافیه یکی از جلوی یخچال رد بشه داد می زنی و پشت سر هم میگی : "آبه آبه"

.

- یه مدتیه سرلاک هم به برنامه غذاییت اضافه کردم و روزایی که برای صبحانه تخم مرغ نداری سرلاک گندم و عسل میدم و با علاقه می خوری. البته بعدش از نون پنیر و خامه عسل ما هم بی نصیب نمی مونی.

- برای عصرونه هات هم  بیسکوئیت مادر و شیر میدم یا سرلاک گندم و موز یا سرلاک گندم و میوه.

- شربت آبلیمو رو هم دوست داری و با ناهارت نوش جان می کنی.

.

- آبمیوه انبه رو هم ظهرا نصف لیوان می خوری.

- بعد از خواب نیمروزت یه پیاله بستنی میل می کنی که وقتی ظرف خالیش رو می بینی جیغ می زنی و قهر می کنی و بازم می خوای !


پی نوشت :

1-دوستان شرمنده، پریروز 3 تیر مطالب جدید اضافه شد اما به دلیل کار نکردن نشانگر موس مجبور به ریستارت شدم و همه مطالب پریدن و دیگه وقت سحر بود و نتونستم دوباره از اول شروع کنم.

.

2- سوم تیر سیزدهمین مروارید ریحانه خانوم (آسیاب راست فک پایین) در اومدن.

3- پریروز کارت مامان تراشه های الماس روی میز بود و ریحانه در آغوشم بود و داشتیم از کنار میز رد می شدیم که یهو ریحانه تا چشمش به کارت خورد با انگشت اشاره نشون داد و گفت : "آااامان" خیلی هیجان انگیز و لذت بخش بود .

.

4 - فعلا فقط مامان و بابا رو یاد گرفته و کارت دیگه ای یادش ندادم.

.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

ثنا
2 مرداد 91 5:53
سلام عزیزم خوبی؟
ریحانه کوچولوی ناز خوبه؟
14 ماهگی جوجو نحانای ناز مبارک
آفرین به ÷یشرفت خانم کوچولو
الهی الهی قروبون خوابیدنت بره خاله
فرناز جون کلی خندیدم به سرخ و سفید شدن شدنت نحانا

ممنونم که با دقت می خونی ثناجون
ثنا
2 مرداد 91 5:55
فرناز جونم ÷س عکسای ریحانه جون من کوش؟


ایشاا... به زودی ثناجون
مامان النا
2 مرداد 91 10:41
آخی مبارکش باشه مرواریدهای جدیدش .. ماشالله محض احتیاط

خب پس شما هم مثل ما با راه رفتن بچه ها گاوت زائیده ؟>!!

عکس ریحان رو نه تو پست قبلی گذاشتی نه اینجا یادت باشه هاااا
منتظر عکسیم


این کمبود وقت منم معضلی شده هاااااااا
ایشاا... بتونم عکسم بذارم و از شرمندگی تون دربیام
مامان فتانه
2 مرداد 91 12:13
چهارده ماهگیت مبارک ...افرین بهت شیطونک


جوجه نارنجی ما
2 مرداد 91 16:30
فرناز جون چقدر دلم برای نوشتنت تنگ شده بود و خدارو شکر ریحانه عزیزم به سلامتی داره رشد میکنی دندونهای جدیدت هم مبارک خاله فقط یه عکس؟

مرسی گلم، اون یه عکسم برای این گذاشتم که از کنجکاوی دربیاین ایشاا... در فرصت مناسب بازم میذارم
هديه
3 مرداد 91 0:23
سلام عزيزم..

ماشاا... خدا رو هزار مرتبه شكر

بووووووووووووووووووووووووووووس

راستي منتظر عكساي خوشگلشيمااااااا


به روی چشم آخ که چقدر شرمنده میشم این کامنتای پر مهرتون رو می بینم. (نی نی وبلاگ یه شکلک خجالت هم بذاری بد نیست هاااا)
سهیلا
3 مرداد 91 5:08
حق با توئه فرناز جون خوب که فکر میکنم میبینم مشکل از خودمه & سعی میکنم از لحظه لحظه زندگیم با دخمل ناناسم لذت ببرم ممنون بابت تلنگری که به من زدی
البته 1 هفته س اینجوری شدم قبلش فوق العاده بانشاط بودم و سرحال
در هر حال ممنون عزیزم

قربونت برم سهیلای خوبم، ایشاا... همیشه بخندی و با دیدن گل نازت دلت پر بشه از شادی
آناناس خانومی
3 مرداد 91 22:25
آفریننننننننننننننننن ریحانه نانازی

الهی همیشه قدمهات محکم و استوار و رو به موفقیت باشه

مبارک باشه فرنازجون .. چشمات روشن


مامان آرمیتا
6 مرداد 91 3:07
14ماهگیت مبارک عزیزم
عزیز دلم را رفتنت مبارک انشالله قدمهایش محکم و استوار باشه در زندگیش گل دختری
رسیدن بخیر پس مامان عکسهای دخمل طلا هم برامون بزار
به ما هم سر بزنید


خاله مرمر
6 مرداد 91 22:19
سلام ریحانه جون. در اومدن مرواریدای جدیدت مبارک. امیدوارم روز به روز باهوش تر بشی.
ریحانه جون با افتخار لینکت کردم اگه دوست داری با ریحانه من دوست بشی لینکش کن

ممنون از لطفتون
از آشنایی تون خوشحالم
مامان شینا
7 مرداد 91 1:38
جیگررررررررررر چقد ناز و خوردنی شدی


مامان شینا
7 مرداد 91 1:46
چهارده ماهگیت مبارک ماشالا خیلی ناز و خوردنی شدی


سمانه مامان پارسا جون
7 مرداد 91 19:08
سلام گلم مبارک باشه 14 ماهگی جیگر طلا
مرواریدای جدیدت مبارک نفس
ماشاا... هزار ماشاا...عسلم


ترنم
12 مرداد 91 14:20
14 ماهگیت مبارک جوجه کوچولویه خوشکل من ایشاله همیشه بخندی راستی فرناز جان من رمز قبلی رو فراموش کردم لطفا رمزو به منم بدید ممنون بوسسسسسسسسسس

فردا شب میام رمز رو میدم
سهیلا
16 مرداد 91 3:00
فرناز جونم رمز بده برا عکسا لطفا