همه هستی ام، گل بهشتی ام ریحانه جان ،همه هستی ام، گل بهشتی ام ریحانه جان ،، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
چراغ زندگیم روشناجونچراغ زندگیم روشناجون، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

ریحانه و روشنای زندگی مون

رفته بودیم مسافرت !!!

1390/8/26 1:12
نویسنده : مامانی
1,147 بازدید
اشتراک گذاری

علی یعنی تمام آفرینش

             علی یعنی چراغ راه بینش

                            علی یعنی عدالت،رادمردی

                                       علی یعنی علاج دردمندی

 

عید غدیر خم مبارک

 

الهی! نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی.

در اگر باز نگردد نروم باز به جایی پشت دیوار نشینم.

 

 

سلام مهربونا!

خیلی خیلی خیلی شرمنده ام از اینکه بدون خدافظی رفتیم مسافرت.خجالت

پنجشنبه عصر، 12 آبان بلیط داشتیم و من فکر می کردم بتونم همون روز بیام و براتون پیغام بذارم اما نشد.آخ 

پست قبل رو یه روز قبلش به درخواست خاله و دخترخاله ریحانه گذاشته بودم.

هر چقدر بهشون گفتم دو روز دیگه همدیگه رو می بینیم گفتند ما دلمون خیلی تنگ شده و طاقت نمیاریم. 

 

راستش قرار بود برای تعطیلات محرم بریم وطن(آذربایجان) اما از طرفی آغایی و آبایی و عمه جونای ریحانه خیلی دلشون برای ریحانه تنگ شده بود و از طرف دیگه هم عروسی پسرداییم بود و مامانم اصرار داشت ما هم باشیم.

این بود که یهویی تصمیم گرفتیم بریم و خونواده بابایی رو سورپرایز کنیم. 

به مامانم گفته بودم که میایم چون هیجان برای قلبش خوب نیست و قبلا یه بار این کار رو کردم و شدیدا پشیمون شدم.

وقتی رسیدیم داداشم اومد ایستگاه قطار و ما رو به منزل مامانم رسوند و بعد از خوردن صبحانه آماده شدیم و رفتیم خونه بابا بزرگ.

اول آغایی ما رو دید و از خوشحالی اشک تو چشاش جمع شد.

بعدش من و علی بیرون موندیم و ریحانه رو دادیم بغل آغا تا ببره و به آبایی و عمه جونا نشون بده. می خواستیم ببینیم اونا ریحانه رو می شناسن یا نه! آخه آخرین بار تو چله ریحانه دیده بودن و بعدش اومدیم تهران و 3 ماه و نیم بود همدیگه رو ندیده بودیم هرچند عکسای ریحانه به دستشون رسیده بود.

خلاصه ما پشت در گوش وایساده بودیم که آغایی ریحانه برد داخل خونه و گفت مهمون نمی خواین؟؟؟

شنیدم که یکی از عمه ها با تعجب گفت: کیه؟؟؟ اون یکی گفت: دختر همسایه است؟!

یهو دو هزاریشون افتاد و باهم گفتن: ریحانه است ؟؟؟

در همون حال من و علی رفتیم داخل و آبایی هم از آشپزخونه اومد و همشون دور ریحانه جمع شده بودن و از دیدنش خیلی خوشحال شدن.

عمه سمیه می گفت: تا آخر عمرم این لحظه رو فراموش نمی کنم!

روز عید قربان عروسی پسر داییم بود (در تبریز) که متاسفانه آخر مراسم ریحانه خانوم خوابید و نتونستم بدمش بغل عروس و داماد و عکسش رو بگیرم. 

برای شنبه 21 آبان بلیط برگشت داشتیم ولی به درخواست شوهر خاله ریحانه پس دادیم و روز یکشنبه با خانواده خواهری که عازم مشهد بودند همسفر شدیم و ساعت 1 بامداد دوشنبه رسیدیم تهران.

 


پی نوشت:

1- به زودی با یه پست مفصل از 5 ماهگی و 6 ماهگی نفسم میام و عکس هم میذارم. لطفا یکی دو روز بهم فرصت بدین تا به خونه زندگیم برسم بعد.

2- از اینکه کامنت هاتون رو بدون پاسخ تایید کردم معذرت می خوام.

3- سعی کردم با موبایلم به کسایی که درخواست کردند رمز بدم ولی احساس می کنم بعضی ها رو از قلم انداختم یا وبلاگشون باز نشده و یا کد نداده و یا شبها موقع ارسال کامنت با موبایل خوابم برده و نتونستم ارسال کنم. در هر حال اگه رمز رو دریافت نکردین دوباره برام کامنت بذارین چون واقعا وقت ندارم کامنت ها رو چک کنم.

4- نمی دونم چرا متن هام مرتب نمیشه- رنگ و اندازه فونت هام تغییر نمیکنه- احتمالا از مرورگرم باشه،نمی دونم. (بالاخره موفق شدم)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

ثنا
24 آبان 90 9:42
سلام عزيزم خوبي؟
خوشحالم كه بهتون خوش گذشته!
خانومي من هنوز رمز ندارمااااااااا
اگه ممكنه به منم بدههه

ثنا جون رمز رو فقط به هم لینک هام دادم
وبلاگ شما تازه ساخته شده و هیچ پستی هم نداره که بخوام رمز بزارم.
هديه
24 آبان 90 10:22
سلاااااااااااااااااااااااام عزيز دلم...
خوشحالم كه سفر بهت خوش گذشته عزيزم...
ايشالا هميشه به سفر و شادي


هدیه جونم ممنونم که همیشه بهمون سر می زنی.X:
مامان پارسا جون
24 آبان 90 11:56
سلام عزیزم عیدتون مبارک


عید شما هم مبارک
فرانک مامان النا
25 آبان 90 10:01
همیشه به سفر و گردش و خوشی


قربونت برم ممنون.
آوین
25 آبان 90 11:44
سلا عزیزم
خوبی؟؟
خوش میگذره با ریحانه عسلی؟؟
ببوسش


ممنونم آوین جون
شما همون مامان رادینی؟؟؟
مامان فاطمه جون
25 آبان 90 15:26
علی در عرش بالا بی نظیر است
علی بر عالم و آدم امیر است

به عشق نام مولایم نوشتم
چه عیدی بهتر از عید غدیر است؟

عيدتون مبارك من كه خيلي منتظر عكسهاي ريحانه جونم


ممنونم عید شما هم مبارک ایشاا... به زودی عکس هم میذارم.
هستی
25 آبان 90 22:23
سلام خانم خانوما همیشه به سفر و عرو سی عیدت مبارکککککککککککک
بی صبرانه منتظر عکس های دخمل گلت هستیم

عید شما هم مبارک
سعی می کنم زیاد منتظرت نذارم.
جوجه نارنجی ما
26 آبان 90 0:29
سلاممممممممممممم عیدتون مبارک.ماشالا دخمل چه ناناس شده.بوسسسسسسسسس.خداروشکر که خوش گذشته .ناقلا منم ازت یاد بگیرم سر زده بریم تهران.البته مامان شوشو هم ناراحنی قلبی داره .بیخیالللللللللللل


سلام به روی ماهت. خداییش سرزده رفتن خیلی حال میده ولی برای کسایی که ناراحتی قلبی دارن اصلا خوب نیست.
الهام
26 آبان 90 18:21
فرناز عزیزم اول از همه بابت تسلیت ممنون
ان شاا.. شما و آقای پدر سالیان دراز سایتون بر سر ریحانه باشه
عکسای اتاق نخودت رو دیدم
هزار ماشالا اتاق شیک و با سلیقه ای داره
دست مامانش درد نکنه که انقدر خوشگل اتاق رو تزیین کرده
واقعا زیبا بود
شاد باشید و سلامت در پناه حق

ممنون الهام جونم ایشاا... روزی برسه که عکس های اتاق نی نی شما رو ببینیم.

ثنا
26 آبان 90 22:53
خانومي منكه يه سال مينويسم فقط پستام رمز داره عزيزم اگه مايل باشي همو لينك كنيم!
منم به شما رمزم ميدمممممممم

مگه آدرستون این نیست؟؟؟
http://zendegi-ba-eshgh.blogfa.com
شاید آدرس رو اشتباهی میذاری چون این وبلاگ خالیه هیچ پستی نداره.
مامان شینا
27 آبان 90 2:08
همیشه به سفر دلمون برای دخملی تنگ شده با یه پست پر و پیمون برگردین

چشم دوستم سعی خودم رو می کنم.
mamane mohamadreza(shaxdekoochooloo.....)
27 آبان 90 2:25
Salam azizam , hamishe be gardesh
Khanomi shoma az avallin doostane weblagie man hastid linke weblogetoon bad az tavallode reyhane joonbe esme reyhane naaz taghyiire nam dade shod .
Shad bashid


سلام خانومی، ممنونم دوستم ببخشید من ندیده بودم.
راستی راضی نبودم با موبایل برام کامنت بذاری چون می دونم سخته.
فاطمه مامان ریحانه سادات
27 آبان 90 19:01
سلام عزیز دلم .... منونم بابت تبریک عیدت و بابت رمز اتاق گل دخترت همون اول به دستم رسیده بود عسلم ..... راستی همیشه به سفر و تفریح .... ایشالله که همیشه شاد و سعادتمند باشی مهربونم ....

ممنونم فاطمه جونم.
ثنا
27 آبان 90 19:46
ببخشيد خانومي من آدرسو اشتباه گذاشتم


خواهش می کنم ثناجون.
مامان ارميا
28 آبان 90 9:08
سلام عزيزم. خوش گذشت؟ عيدتون هم مبارك. براي من رمز نذاشتين. منتظرم.يه عالمه بووووووووووس براي ريحانه جوني.


سلام خانومی. ممنونم ازت.متاسفم همین الان میام و رمز رو بهت میدم.منم کولوچه تو رو می بوسم.
ثنا
28 آبان 90 11:21
خانومي فدات حالا بهم رمزو ميدي؟
خواهشششش


برات فرستادم ثناجون.
مامان فهیمه
28 آبان 90 18:15
سلام عزیزم:
خدا رو شکر که خوش گذشته.
من رمزو نگرفتم هنووووووووز
از طرف من ریحانه جون رو یه ماچ محکم بکن.


ممنونم فهیمه جون، اول اون نی نی تو دلیه خوشملت رو ماچ ماچی می کنم.
خانومى
29 آبان 90 12:32
سلام فرنازجون، عيدتون مبارك
انشاالله هميشه به شادى و خوشى
به ريحانه كوچولو بگو با دل پاك و كوچولو و خداييش برامون دعا كنه ... دستاى كوچولو و مخمليش هم از طرف من ببوس..
مواظب خودتون باشيد

خانومی مهربونم ممنونم از اینکه همیشه به ما سر میزنی به بزرگواری خودت کم لطفی منو ببخش.
فهیمه مامان پرهام
30 آبان 90 20:51
وبت رو خونده بودم اما کامنت نذاشته بودم و حالام که اومدم داره واسم مهمون میاد و باید برم اما دلم نیومد اثری نزارم که بدونی به یادتم
ریحانه عزیزم رو ببوس
در ضمن خانومی وب خودته این حرفا چی بود زده بودی، هر کسی حریمی داره که من برای این حریم ها ارزش قائلم

الهی قربونت برم فهیمه جونم دوستی تو قبلا برام ثابت شده عزیزدلم، چه کامنت بذاری چه نذاری دوستت دارم.
در مورد اون موضوع هم بی خیال شدم اگه قرار بود اتفاقی بیفته تا حالا باید میفتاد.
قربون ارزش شناسیت هم برم من بهت اطمینان دارم گلم.
منم پرهام نازنینم رو می بوسم.
این مدت که نبودین دلم براتون خیلی تنگ شده بود.

خاله لیمویی
2 آذر 90 1:38
وای خدای من
وقتی بعد از مدت ها اومدم و وبت رو باز کردم داشتم از خوشحالی بال در می اوردم.
نمی دونی چه حس عجیبیه
یه دوست وبلاگی که توی نوشته های قبل بارداریش بودی و دیدی که چقدر دلش بچه می خواد
بعدش یهووو حامله بشه
تمام اون 9 ماه تو هم منتظر باشی تا نی نی ش به دنیا بیاد
وااااااااااااااای
وقتی که عکس نوزادیش رو گذاشتی اشک توی چشام جمع شد
حالا هم که اومدم و می بینم چقدر بزرگ شده کپ کردم تقریبا
یه پیشنهاد گل نازم
اون یکی وبلاگت رو ادامه بده. حیفه ها
اینجا با ریحانه نازنازیت بحرف ولی اونجا خاطراتتون رو با عشقت بنویس
وای خدای من
خیلی ناااااااااااااازه
معلومه که مامان و بابای نازی داره که به این نازی شده دخملیت
از 6 ماهگیش هم عکس بذار خوب
نمی گی ما اینجا بی تابیم تا این فرشته کوچولو رو ببینیم؟؟؟


واااااااای ببین کی اومده !!!!
قربونت برم دوست جونم
یه دنیا خوشحالم کردی و البته شرمنده
ببخش که نتونستم یه مدتی بهت سر بزنم.
ممنونم بابت احساسات قشنگت.
راستی باردار شدی یا نه؟
میام بهت سر می زنم.
راستش فرصت نمی کنم اون یکی وبلاگم رو بنویسم
دیگه دخملی شده همه زندگیمون
بهترین خاطره ما هم وجود نازنینشه.
واقعا خوشحالم کردی مهربونم.
فروغ
2 آذر 90 8:49
سلام فرناز جونم
خوبي؟ ريحانه خانوم گل گلاب خوبه ؟ بوسش کن گلم رو. عزيزم کيان من هم واسه واکسن 6 ماهگي اصلا اذيت نشد ولي امان از واکسن چهارماهگيش. اينقدر تب کرد و بي قراري که من هزار بار مردم و زنده شدم . راستي فرنازجونم تو فيس بوک عضونيستي؟ من عکساي کيانو تو فيس بوک گذاشتم. خوش باشي عزيزم . دخملي رو هزار تا بوس کن .


سلام فروغ جونم.یه دنیا ممنونم ازت.
خدا رو شکر که کیان جونم اذیت نشده از طرف من ببوسش
متاسفانه نه عضو نیستم...
یعنی من دیگه کیان رو نمی بینم؟
خاله لیمویی
2 آذر 90 20:54
منم رمز اتاقش رو می خوام
خواهش می کنمممممممممم



قلبون خواهشت خاله
با موبایل برات فرستادم.
خاله لیمویی
3 آذر 90 13:02
دست من نرسیده هاااا رمز


آخه چرا؟ منکه فرستادم تو وبلاگ نی نی وبلاگت "فرشته های پاک روی زمین"
اگه نرسیده دوباره برات میذارم.
فرخ زاد
7 آذر 90 19:19
سلام به مامان ریحانه کوچولو عکس دخمل نازتون رو توی گالری گذاشتم ماشاا... بهش خدا حفظش کنه انشاا...ممنون که آپلودش کردین کارم راحتتر شد


سلام یه دنیا ممنونم از لطفتون،
خواهش می کنم من باید از شما ممنون باشم.
m
18 آذر 90 19:29
salam montazer ax reyhane jun hastam

یه عالمه ممنون از شما