همه هستی ام، گل بهشتی ام ریحانه جان ،همه هستی ام، گل بهشتی ام ریحانه جان ،، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره
چراغ زندگیم روشناجونچراغ زندگیم روشناجون، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

ریحانه و روشنای زندگی مون

سلاااااااااااااااااااااام خاله های ریحانه

1390/5/28 1:03
نویسنده : مامانی
1,486 بازدید
اشتراک گذاری

 

به دلیل طولانی بودن این پست لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید.(بدون رمز)

سلام مهربونا!

حال و احوالتون خوبه؟

طاعات و عبادات تون قبول باشه.

توی لحظه های ناب افطار برای من و ریحانه هم دعا کنید آخه امسال بابایی تنها روزه می گیره و من به خاطر ریحانه که شیرخواره نمی گیرم و هر روز موقع اذان و افطار بغض می کنم و شدیدا دلم می گیره.

امروز موقع افطار به علی می گفتم: یادش به خیر پارسال هیچ خبری نبود و امسال ماه رمضون یه بچه دو و نیم ماهه تو بغلمونه.

امروز (28 مرداد) ریحانه من 90 روزه میشه و ٣ روز دیگه ٣ ماهش تموم میشه.

من یه عذرخواهی به همه شما عزیزان بدهکارم به خاطر اینکه خیلی هاتون رو نگران کردم و بی خبرتون گذاشتم و همچنین جواب کامنت های پر مهرتون رو ندادم یعنی نتونستم که بدم.

راستش نمی دونم ایراد از کجا بود که کامپیوترم کانکت می شد ولی یه دقیقه بعد ایرور می داد که نمی تونه سرور رو پیدا کنه و آف لاین می شد.

مودمم ایرادی نداشت چون من با اتصال موبایل به کامپیوتر، به اینترنت وصل می شدم.

احساس می کردم کامپیوترم نیاز به پارتیشن بندی داره و منم به خاطر یه عالمه عکس و فیلمی که تو سی دی نریخته بودم نمی تونستم.

خلاصه یه مدت گذشت و دیدم باید دست به کار بشم و بشینم پوشه به پوشه عکسا و فیلم هایی رو که دو سه سال گذشته گرفته بودم رو بریزم تو سی دی اما با وجود یه بچه کوچیک نمی تونستم سریع کارها رو پیش ببرم، ماه رمضون هم از یه طرف اومد و طبق هر سال شب بیداری های من شروع شد

 (اکثر شبها یا میریم جشن رمضان و یا بوستان ولایت و تا بیام برسیم خونه ساعت میشه دو یا دو نیم نصف شب و بعدش هم به ترتیب وقت تعویض لباس ریحانه و شستن پاهاش و تعویض پوشک و شیر دادن و خوابوندنش و آماده کردن سحری علی و بیدار کردنش و بعدشم که اذان و نماز صبح و بعد تازه نوبت به خوابیدن می رسه)

و صبح ها ساعت 9 دخملی من زنگ بیداریش رو به صدا درمیاره و من بعد از شیردادنش و تعویض پوشکش یه عالمه کار نکرده دارم و عین پت و مت همش دور خودم می پیچم و وقت کم میارم.

چقدر حاشیه رفتم، خلاصه دیدم اگه بخوام این همه عکس رو باز کنم و گلچین کنم و نور و کنتراستش رو تنظیم کنم و بریزم تو سی دی چند ماه طول میکشه این بود که تصمیم گرفتم ویندوزم رو عوض کنم بدون پارتیشن بندی تا فایل هام باقی بمونه که زحمت این کار رو برادرزاده عزیزم کشید.امیدوارم تو انتخاب رشته کنکور همون رشته ای که مورد علاقه اشه قبول بشه و به اهدافش برسه. این بود گزارش تاخیر بنده که امیدوارم به بزرگواری خودتون ببخشید.

 ............................................................................................

عکس های 50 روزگی و 60 روزگی ریحانه رو قبل از نوشتن براتون گذاشتم و چند تا عکس هم به پست قبلش اضافه کردم، امیدوارم خوشتون بیاد. عکس های اتاق ریحانه، و عکس های 70 روزگی و 80 روزگی هم آماده است و در اولین فرصت براتون می ذارم.(البته اگه این کامپیوتر منو یاری کنه)

 ............................................................................................

شب ها وقتی کامنت هاتون رو با موبایلم چک می کردم اشک دور چشام حلقه می زد و به خودم می بالیدم که دوستان مهربونی مثل شما دارم:

هستی جونم حق داشتی بهم بگی بی معرفت الهی خدا تو رو هم مثل من گرفتار یه نی نی ناز بکنه اونوقت می بینی چقدر آدم وقت کم میاره و خرابی کامپیوتر هم از طرف دیگه اعصاب آدم رو خرد میکنه .

 فاطمه جون تو هم مثل من همیشه کمبود وقت داری ولی مال تو موجهه بالاخره کارمندی. الهی قربون ریحانه نازت برم من که بازم وقتی اومدم وبلاگش عکساش برام باز نشد.

سهیلاجون از تو هم ممنونم که این اواخر خیلی بهمون سر زدی و جویای حالمون بودی ایشاا... سال بعد همین موقع نی نی کاکل زری ات بغلت باشه. ببخشید خیلی وقته بهت سر نزدم بعد از این پست حتما میام پیشت.

مامان فرشته کوچولو تولد گیسو جون رو هم تبریگ میگم چقدر هم نازه. هر شب با موبایل بهت سر میزدم همین که پست گذاشتی فهمیدم گیسو جون به دنیا اومده. ببخشید که نتونستم برات کامنت تبریک بذارم البته با موبایل برات کامنت گذاشتم ولی نمی دونم به دستت رسید یا نه.

فهیمه جونم شما هم خیلی شرمنده ام کردین ولی باور کن بارها به وبلاگ پرهام نازم سر زدم و کامنت نوشتم اما یا صفحه نظرات بهم کد نمیداد یا موبایل هنگ می کرد و آخرش هم نمی دونستم کامنتم ارسال می شد یا نه.

صدیقه جون تو این مدتی که کامپیوترم خراب بود با موبایل مدام به وبلاگ هاناجون سر میزدم و از عکسای نازی که ازش می گرفتی نهایت لذت رو می بردم و پی گیر تغییراتش بودم آخه هاناجون فقط دو هفته از ریحانه من بزرگ تره.

فرانک جون چه حرصی می خوردم من، وقتی می دیدم متن هات رو رمزدار کردی و من رمز ندارم. هر چقدر هم که با موبایل میومدم برات کامنت بذارم مگه میشد؟ وقتی می دیدم عکسای ناز النا رو هم تو ادامه مطلب گذاشتی بیشتر حرص می خوردم آخه دلم براش تنگ میشد خب.دیروز اومدم و یه کامنت طوماری هم برات نوشتم و یه عالمه خط و نشون برات کشیدم که از شانس خوش شما همش پرید و منم عصبی شدم و وبلاگت رو بستم گفتم شاید قسمت نیست !!!!!(مگه دستم بهت نرسه)

فهیمه جون خبر بارداریت خیلی خوشحالم کرد مبارک باشه گلم. ایشاا... نی نی نازتون سالم و صالح به دنیا بیاد و زیر سایه پدر مادرش بزرگ بشه.

رزیتا جون تولد کیان نازنین رو بهت تبریک می گم عکسشو با موبایلم دیدم، خیلی نازه ماشاا...

هدیه جونم از تو هم ممنونم که همیشه به وبلاگ دخترم میای و کامنت های قشنگ برامون می نویسی.

زهراجون خاطرات پارمین نازنین رو هم خیلی دنبال می کردم و از دیدن عکسای نازش لذت می بردم.

مامان زهرا نازنازی از شما هم ممنونم که زود زود به من سر می زنید در حالی که من به علت سنگین بودن وبلاگتون و تعداد بازدیدکننده زیادی که دارید خیلی کم تونستم براتون کامنت بزارم ولی باور کنید اکثر پستاتون رو خوندم.

خاله گلنار مهربون از شما هم ممنونم که فایل صوتی تبریک گذاشتین برای ریحانه خیلی تلاش کردم براتون کامنت بذارم ولی نشد.

یکی از اهالی ممنونم عزیزم که اینقدر با محبتی و با وجود اینکه من یه مدت نتونستم بیام پیشت ولی تو همیشه سخاوتمندانه بهم سر زدی و کامنت گذاشتی.

ملیکای نازنینم دلم برات یه ذره شده، قربون نی نی تو دلی ماهت بشم که دیگه کم کم داره آماده اومدن به این دنیا میشه، ایشاا... به حق فاطمه زهرا زایمان راحتی داشته باشی و پاره تنت رو صحیح و سالم به دنیا بیاری.

عاطفه جون مامان آوا نازنازی به شما هم نتونستم سر بزنم ولی حتما میام پیشتون چون دلم واسه دخمل نازت تنگ شده.امیدوارم عکسای جدید گذاشته باشی.

خانومی جون وبلاگت رو تا اونجایی که برای آقایی خط و نشون کشیده بودی و یه سو تفاهماتی بینتون شده بود خوندم. خوشحالم که همه چی به خیر گذشت.

لاله جون خدا رو هزاران بار شکر که دوقلو های طلاییت شیلا و شاینا به سلامتی دنیا اومدند. همش بهت سر می زدم و وقتی می دیدم آپ نکردی نگرانت می شدم.

صباجون همه پستای ایلیاجون پسمل اردیبهشتی نازت رو خوندم. خدا برات نگهش داره.

سمیه جون همچنین پستای آراد رو هم خوندم و عکساش رو دیدم خدا حفظش کنه گل پسرت رو.

چند تا از دوستان هم تازه واردن و چندین بار برامون کامنت گذاشتن که من نتونستم بهشون سر بزنم از جمله مامان پارسا،مامان یکتا، مامان شازده کوچولو،مامان محمد حسین(عشق جاویدان)، مهناز مامان سپهر، مامان زینب، مامان رویا و ... از همه شما ممنونم و از کسایی که لینکم کردن می خوام که اطلاع بدن تا لینکشون کنم. چون واقعا وقت ندارم برم کامنت های قدیمی رو بخونم.


پی نوشت:دوستای نازنینم اگه دیدید خبری ازم نیست نگران نباشید بدونید که دوباره برای کامپیوتر مشکلی پیش اومده، چون این ویندوز جدید حجمش برای کامپیوتر قدیمی بنده زیاده و خیلی سنگین کار می کنه. همین پست رو هم بعد از 3 روز تلاش بالاخره تونستم بذارم. همه لینک های نی نی وبلاگ رو باز می کرد ولی لینک "ارسال مطلب جدید" رو ساعت ها باید تلاش می کردم و تازه اونم کامل باز نمی شد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان ریحانه
28 مرداد 90 4:04
فرشته بهشتی من 1/3/1390 به دنیا اومد
پس چطور اون بالا نوشته هنوز تو دل مامانشه؟

ممنون از تیز بینی تون دوست عزیز
اسم دخترم رو انگلیسی نوشته بودم رفتم فارسیش کنم نمی دونم چطور شده بود تیکش عوض شده بود درستش کردم.

من و خونه زندگیم(بهار)
28 مرداد 90 10:47
خوش باشی عزیزم راستی منو لینک نکردی
کودکان پرشین بلاگ
28 مرداد 90 11:47
وبلاگ خوبی دارید ممنونم وبلاگ کودکان پرشین بلاگ منتظر حضور پر مهره شماست
خاله هستی و لبخند
28 مرداد 90 14:14
سسسلام هزار ماشاالله به ریحانه خوچگل خودم مامانی خیلی عکاس خوبی هستیا ...از عکسا خیلی خوشم اومد .خیلی عالی بودن ...خوش به حال ریحان ... دستبند شم ناناز بود بدجور ...دست باباجونش درد نکنه که کلی طلا براش می خره منتظر عکساش هستم همیشه
ایمان73
28 مرداد 90 14:14
خدایش یار تا آندم که از هستی نشان باشد دعایش میکنم سهمش همیشه آسمان باشد. سلام اتفاقی اومدم اما چه اتفاق خوشایندی... درکنار هم سبــــــــــــــــــــــز باشید وسلامت
هديه
28 مرداد 90 19:05
سلاااااااام فرناز جوونم....واي كه چقدر دوست داشتم ني ني جونتو از نزديك بوووووووووسش ميكردم..... خيليييييييييي نازه ماشالا.... راستي چند تا سوال داشتم ازتون.....شما كلاس عكاسي يا فتوشاپ ميرفتين كه انقدر قشنگ و با سليقه از دخمل نازت عكس ميگيري؟ منم asdlam تموم شده و الان با خط تلفن ميام بهتون سر ميزنم.....واي كه چقدر سخته....اما به اينكه بيام دخمل نازتو ببينم مي ارزه..... خيليييييييي دوست دارم بدونم چند سالتونه....؟ شما واقعا برام شدين يك الگو....انقدر كه ذوق داريد و باسليقه ايد
یکی از اهالی
29 مرداد 90 1:24
مامان مهربون خودتو ناراحت نکن عزیزم. ما همه میدونیم بچه داری سخته و وقت نداری بیای اینجا... من برای هر سه ی شما ارزوی سلامتی دارم خانمی
صبا
29 مرداد 90 1:56
سلام فرناز جان ریحانه خانم گلت خیلی خیلی نازه ماشاالله. خدا برات حفظش کنه دوستم.
خانومى
29 مرداد 90 13:47
اى جااااان، خدايا اين واقعا يه فرشته كوچولوئه، فداش بشم من، چقدر تغيير كرده قيافش، ماشاءالله ماشاءالله ... خدا براتون نگهش داره فرنازجون، عكساشو ميذارى اسفند يادت نره، از طرف من اون دستاى تپليشو ببوس كه دلم ضعف رفت براش
سهیلا
29 مرداد 90 16:03
فرناز جونم خسته نباشی مامانی چه روزای پر مشغله ای داری عزیزم و البته شیرین با حضور ریحانه خانوم گل روزای خوبی داشته باشی ممنون که به یادم بودی روی عسل خانومو ببوس
عاطفه مامان آوا خانم ناز نازی
29 مرداد 90 17:27
سلام فرناز جان. خسته نباشی. نگران نباش ما همه این دوران رو گذروندیم و درکت می کنیم. این نوشته ها رو که خوندم یاد پارسال همین موقع می افتم که آوا به دنیا اومده بود. از لحظاتت حتی شب بیداریهات لذت ببر.
مامان پارسا جون
30 مرداد 90 11:36
سلام خانومی خوبی؟ریحانه نازنازی خوبه؟ همه این روزای شما رو درک میکنن چون خودشون یا گذروندن یا در حال گذروندن ای روزان پس خیلی سخت نگیر. دختر ماهتو ببوس خوشحال میشیم باز عکسهای قشنگشو بزاری
مامان زهرا نازنازی
30 مرداد 90 13:08
ریحانه
5 شهریور 90 10:11
سلام, ممنونم که به من سر زدید. نی نی ریحانه خیییییلی نازه خدا واستون حفظش کنه.(البته همه ریحانه ها نازن!!) عزیزم عکسای دخترت خیلی قشنگه و همشون عالیه.
هستی
6 شهریور 90 3:12
فرناز جون دقیقا به خاطر همین بهت گفتم بی معرفت که دعامون کنی ما هم گرفتار شیم ههههههههههه بوسسسسسسسسسسس ولی قرار نبود ابرومونو تو وبت ببری هااااااااا
فرانک
6 شهریور 90 11:02
عزیزم شرمنده ات هستم . روم سیاه . ریحانه ی ناز و عزیزم رو ببوس خیلی دوستش دارم . خدا واست حفظ کنه . رمز رو فرستادم